
همه چیز را یاد گرفته ام! ...
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ...
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ...
تو نگرانم نشو !!
همه چيز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چيز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....
یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...
که چگونه.....!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمی خواهم که هيچ وقت یاد بگیرم ....
تو نگرانم نشو !!
ولی...
فراموش کردنت" را هيچ وقت یاد نخواهم گرفت...


یکی عاشق شده ، دلش شکسته
یکی دردی داره ، درمون نداره
یکی دلش می سوزه از جدایی
یکی راهی نداره ، جز صبوری
یکی اشکاش میاد به روی گونه
یکی شونه نداره واسه تکیه
یکی تنها نشسته زیر بارون
داره می خونه از روزای با اون
یکی هرجا می ره ، می بینه اون رو
یکی خوابش شده دنیای با اون
یکی غریب شده میون این شهر
تا صبح میخونه از نگاه دلبر
یکی حیرون شده به رسم شب گرد
جز این ستاره ها نداره هم درد
یکی غزل میگه برای عشقش
فقط اسم اونه مونده به یادش
یکی داره براش دعا می خونه
واسه سلامتیش دخیل می بنده
یکی تنها شده داره میمیره
داره اسم اونو به لب میاره
یکی نفس نداره واسه موندن
یکی خسته ، اسیر ، بی کس و دوره
یکی ذکرش شده خدا خدایا
همونجا که اونه ، باشه بهشتت

دلم ساعتی میخواهد !..که مانده باشد روی ... ساعتهای با تو بودن

" هست " را اگر قدر ندانی می شود " بود "
و چه تلخ است
" هست " ی که " بود " شود و " دارم " ی که " داشتم "
♥
اول از یک روی خوش آغاز شد
مثل هر قصه ، با نگاهی ساز شد
ایام به کام و نفس بوی بهار شد
ولع دیدن او آتش جان شد
نام او زمزمه روح و زبان شد
یاد او آرامگه خاطر و جان شد
دل که می بندی نمی دانی چه شد
کم کم اما حادثه آغاز شد
لحظه های خوش ، خاطرات خشک شد
دیده بس نالید عاقبت بی آب شد
در تمنایش آبرو بر باد شد
زیر لب زمزمه از هر طرف آغاز شد
خسته اما جنگ با خویشتن آغاز شد
دل شکست ، شهر دل آشوب شد
او که رفت روزها شب ، شب چاره شد
شب امید التیام زخم شد
دور از او هر روزه ام یک سال شد
بی نگاهش طعم دنیا خاک شد
کم کم این دنیا برایم تنگ شد
سینه ام از بی هوایی بند شد
ضربه ی هر زخم برایم درس شد
درس مجنون ، هر شب برایم مشق شد
چاره روح شکسته ، دخیل بر عشق شد
التماس و گریه و فریاد شد
حال وقتیست که دل ، بنده ی ایوان تو شد
بند در بند رخ و گوشه ی ابروی تو شد

دانی از زندگی چه می خواهم ؟
من تو باشم ، تو ، پای تا سر ، تو
زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو ، بار دیگر تو . . .
انتظار . . .
ســــــــــکوت
. . . . آسمان
. . . لبخند ، تبسم
. . . . . . . . . . . . . . . . سلام ،
و باز هم انتظار . . .
چرا تلخ ؟! . . شیرین !
تلخ نیست شیرینه ، شیرین مثل بارون
شایدم . .
مثل گونه های خیس
.
.
.
هوایت میکند
دلــــــــــــم

عشق قلب آدم را می شکند ولی ارزشش را دارد
♥

قورت می دهم ،همه دلتنگيهايم را و تلخ نوشته هايم را
سر می كشم ،انكار نمی كنم ،لج كرده ام كه برايت بنويسم
گريه كنم ،عاشقت بمانم
لج كرده ام
دوستت داشته باشم
دلم می خواهد باور كنی ،دوستت دارم

آن شب كه گفتی: باورم كن با تو می مانم
دلواپسیهای من از صبح فردا بود
آن شب كه گفتی: با تو هستم تا كه دنیا هست
باورم نكردم گر چه این جمله زیبا بود

كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود يادش
ولي آهسته مي گويم الهي بي اثر باشد