عشق من باش
♥عشقه من تو باش♥
♥نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم♥
♥تو باش تا در این دنیای بزرگ تنهاییم تنهاترین باشم♥
وَ قــَــســَــمـ بهـ روزیـ کهـ دِلــَــ♥ــتـ را میـ شِکــَــنَـند وَ جــُــز خــُــدایَتـــ مـَــرحَمــیــ نَخواهیـ یافتـ
♥عشقه من تو باش♥
♥نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم♥
♥تو باش تا در این دنیای بزرگ تنهاییم تنهاترین باشم♥
سیلام همگی!
من و دوستم یاسمن تومدرسه نقاشی میشیم.نقاشیامون چشم همرو درآورده!
بچه به من میگن پیکاسو
به یاسی میگن لئوناردو داوینچی!
یاسی گفت بذارشون تو وبت!آخه روکاغذ بعد یه مدت خراب میشه.ولی اینجا میمونه واسه همیشه!مگه نه؟
نقاشیامون بیشتر احساساتمونو بیان میکنن :(
اینو پسر عمه یاسی کشیده!
اینم من و یاسی!خودم کشیدم!اون که موهاش لخته منم!همه بچه های کلاس کشته مرده موهامن! :دی
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “ما” می شویم؟!
پس چرا حالا “من” این قدر تنهاست!
از کی “تو” اینقدر سنگ دل شد؟!…
اصلا این “او” را که بازی داد؟!…
که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”!
می بینی
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است
تو تنها باش و من تنهای تنها
که دارم وقت تنهایی سخن ها
نگاه عاشقم تا آسمانهاست
مرا تا عرش اعلا نردبان هاست
نماز خلوتم را صد قنوت است
کلام شعر تنهایی سکوت است
روز نیلوفری یاد تو بود
یاد لبخند نگاهت ...
یاد رویایی آغوش تو بود
روز تنهایی من...
چهره سرد زمین یخ زده بود
گره مردمك چشم تو باز
به نگاه شب تنهاییمان زل زده بود
روز تنهایی وغم.!
قدر دلتنگی من...
آســـمان پــیدا بود
...
آخرین قطره اشكت ...
روی بیراهه ی ذهنم لغزید
یـــــــــاد بــــــاد....
یاد خاكستری بغض قدیمی
كه در آغوش نگاه تو شكست
یادی از رنگ فراق
رنگی از...داد ســــكـوت!!!
.....
...
اشك من جاری شد...
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو ...
عكس تو درطاقچه ی كوچك قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
.....
...
روز تنهایی من...
بـــی تـــــــــــــو گذشت...
بــــی تـــــــــو نوشت...
بــــی تو شكست...
عمری با رویا زندگی کردم
خدایا لااقل تو درکم کن...
خواب دیدن گناه نیست
خیال دوست داشتن رسوایی نیست...
افسوس که تنهایی گناه من است
خدایا از این روزمرگی خسته ام...
مگر نه این است که صلاح، خواسته توست
مگر نه این است که من، بنده خطاکار تو
ولی خدایا
به تنهاییت قسم
من از تنهایی هم تنهاترم...
خوب میدانی مرا
خوب می شناسی مرا
ولی بس است این امتحان
تمومش کن تنهایی مرا
چند سالی ست امتحان می دهم
ولی هر بار ردم می کنی
چرا اینقدر به شاگردت سخت می گیری...
تنها جرم من همان تنهایی ست
رهایم کن
تو تنهایی...
تنهایی از آن توست نه من!!
من که تو نیستم و تو نه من...
رهایم کن از تنها شدن
اگه دیدی رفتم بدون به سبک تنهایی رفتم
شاید برگشتم اون هم به رسم دیرینه تنها بودن!!
من از تنهایی باکی ندارم
من از تنها شدن ترسی ندارم
گرچه چندی ست به تنها خو کردم...
من از تنها ماندن واهمه ندارم
چرا که همان تنهایی را دارم!!
تنهایی عادتی برای شب های زمستانی من حتی در نزدیک ترین بهار است...
تنهایی می روم
تنهایی ادامه خواهم داد
و به تنهایی خواهم گریست...
دنبالم نیا
جایی برای ماندن نیست
من همان تنهایی ام حتی در اوج شب های مهتابی
من خود تنهایی ام...
جدایی رسم کهنه این دیداره
بذار در این تنهایی غرق شوم
چرا که من خود باور تنهایی ام
به دیدارم بیا از این دنیا روم تنها تك و تنها مثل غم ها غم های من همه اش زرده زرد و قرمز،رنگ درده چه خوش رنگه سیاه من رنگ خاموش،گیاه من! مثل روز های تنهایی شد زمزمه رو لب من تو كجایی؟تو كجایی؟ صدای تو نمی آد باز نوای محض تنهایی! بیا با من،بیا تا من در آغوشم تو را بینم برای تو گلی چینم به زیر لب شود ذكرم تو اینجایی،تو اینجایی بیا یك بار گل یاسم! -یه كم ساكت...- چه خوش نقشه خیال من!؟ همه اندوه... همه اندوه... زمان...ساعت...قلم...كاغذ به چی خوش شد خیال من؟ دل و دستم... شده بازم ز تو شیدا همون كاغذ اما این بار... به رنگ دل به رنگ تنهایی و رویا رنگ فردایی پر اما رنگ زخم های ناسورم -یه كم ساكت...یه كم ساكت...بگذار تا... قدم رنجه كنه این دل از این دنیای بی حاصل- رنگ دل،رنگ تنهایی بسه هر چه تو تنهایی... بسه هر چه تو تنهایی ز تنهایی چه شد حاصل،تو را ای بانوی تنهایی؟ همه زجرم از این درده نگاه من از این خسته -یه كم فریاد...- بیا بنگر! صدای من از این بسته همه دل خسته ام كردی اسیر و بسته ام كردی شده ام مرتاض به كوی تو اگر بر درگهت بارم دهی یك بار روم معراج ز روی تو ببین دیوانه ام كردی اسیر خانه ام كردی تو با افسون و سحر خود جنون فی النفسه ام كردی تو ای پریای جادوگر تو ای ابلیس زیبا روی -همین تو...مرا افسون اخگرت كردی- نبودت شاعرم كرده -یه كم ساكت... دلم تنهاست...یه كم ساكت... جنون و دل...دلم شیداست...- جنونم را به رنگ این دلم كرده رنگ دل،رنگ تنهایی بسه هر چه تو تنهایی...بسه هر چه تو تنهایی هر شب در این تنهایی تنها و تاریك خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن روشنتر از لبخند
شبم را روز كن در زیر سر پوش سیاهی ها دلم تنگ است
امروز تو مدرسه داشتیم با یاسی نقاشی میکشیدیم.نقاشی خودموون دوتا
سر زنگ زبان بود.یهو دبیر اومد بالای سرمون.نقاشیو دید.یه اخم جوندار کردو بهمون گفت دفعه آخرتون باشه.یه روز حتما حتما میذارمشون تو وب.آخه رو کاغذ ممکنه بعد چند سال خراب شن.ولی اینجا میمونن.نه؟
مربی پروزشی میدونه من وبلاگ دارم.گیر داده یه وبلاگ با موضوع انقلاب اسلامی بزنم واسه اداره!!!نه آخه شما بگین.به من میاد وبلاگ با این موضوعا بزنم؟
بايد فراموشت کنم
چنديست تمرين مي کنم
من مي توانم ! مي شود !
آرام تلقين مي کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نيست ....
تا بعد، بهتر مي شود ....
فکري براي اين دلِ آرام غمگين مي کنم
من مي پذيرم رفته اي
و بر نمي گردي همين !
خود را براي درک اين ، صد بار تحسين مي کنم
کم کم ز يادم مي روي
اين روزگار و رسم اوست !
اين جمله را با تلخي اش ، صد بار تمرین ميکنم...
عشقی را می آورم و به جایت جایگزین میکنم...
چون من میتوانم !
بچه ها نظرتون درباره این پرده خوش آمد گویی چیه؟به خودم نمیگین بعد که میام تو وبای بیشتریا میبینمش.نمیگم استفاده نکنین.اتفاقا وبتونو خوشکل میکنه ولی حداقل نظرتونو درباره مال منم بگین
امروز ساعت 4 تعطیل شدیم.ظهر منتظر سرویس بودم که مثل همیشه از سر کوچه یه ال90 تر و تمیز اومد تو کوچه.تمیز و مشکی و براق!مثل همیشه کلی خندیدیم تا رسیدیم.زنگ اول ول بودیم.معلم نداشتیم.نشستم و شروع کردم به نقاشی کشیدن.دوستم یاسی تو دفتر کار داشت منم باهاش رفتم.تو دفترکه رفتیم دیدیم 5-6 نفر دختر تو دفتر زار زار گریه میکنن.منم طبق معمول دلم کبااااااااااااااااااااب شد.کباب!مدیرمون یه دادایی سرشون میزد که منم که با اونا نبودم گریم میگرفت.خیلی وحشتنااااااااااااک داد میزد.بهشون میگفت شما شعور ندارین،نمیفهمین،آدم نیستین،باید تکلیفتونو با مامان باباهاتون روشن کنم.باید بیام تو کافی نت پیداتون کنم؟باید بیام سرکوچه با 4 تا پسر ببینمتون؟باید بیام تو فست فود جمعتون کنم؟خلاصه خیلی دعوا میکرد باهاشون.یکیشونو به خاطر اینکه تو سرویس جلو راننده هد بند نمیزنه کشونده بودن دفتر!دختره گفت:خانوم به خدا من همه دبیرا راضین از دستم.من درسم خیلی خوبه.یهو معاونمون سرش داد زد:حجااااااااااااااااااااااااااااب واسه ما مهمتر از درسه!!!!!منم هد بندم رفته بود عقب موهام یه کم معلوم بود.تا اینو گفت وحشت زده هدبندمو کشیدم جلو.به خدا دیگه از حجاب زده شدیم.از حجابی که به زور نمره انضباط باشه خسته شدیم.ازترس آب دهنم خشک شده بود.تو دفتر شده بود شکنجه گااااااااااه!یه نگاه به یاسی کردم.اونم دست کمی ازمن نداشت.کارمون تو دفتر تموم شد.رفتیم سرکلاس.زنگ دوم بود.امتحان زبان داشتیم.امتحانمونو که دادیم دیدیم ترمه همکلاسیمون با چشای خیس و دهن خونی اومد سرکلاس.همه چشامون 4 تا شد.دبیر پرسید چی شده؟گفت به خانم فلانی گفتم بذارین من امتحان بدم تا بعد بیام سرکلاس.محکم خوابوند تو گوشم و بهم گفت خانوم اول اخلاق بعد درس.چشمای همه بچه ها خیس شده بود.همه بغض کرده بودن.همه ناراحت بودن.آخه ما روهم خیلی حساسیم.ولی هیچکس هیچکس نمیتونست چیزی بگه.زنگ زدن مامان باباها بیان و هر کدومشونو 3 روز از مدرسه اخراج کردن.بیچاره ها.یکیشون که همونجا یه کتک جانانه از باباش جلوهمه خورد.فکرشو کنین.جلو همه دوستاش!همه مدرسه!جو مدرسه خیلی آزار دهنده بود.همه ساکت.حتی زنگ تفریح هم مثل همیشه شلوغ و پر سر و صدا نبود.زنگ آخر هنر داشتیم.هنرم خوبه به خاطر همین نمره کامل گرفتم.زنگ خونه خورد.رفتم سوار سرویس شدم.راننده سرویسمون بر خلاف تصورم پسر خوبیه.با معرفته.جنبه داره.گفتم آقای مرزبان میشه من برم سوپری و بیام؟گفت برو ولی زود برگرد.منم رفتم و با 5 تا آلوچه برگشتم تو سرویس.به هرکدوم از بچه ها یکی دادم.آقای مرزبان هم فهمیده بود ما ناراحتیم.پرسید بچه ها چی شده؟ما هم همه چیزو واسش تعریف کردیم.اونم ناراحت شد.آهنگ گذاشت و صداشو بلند بلند کرد.ولی ما بازم ناراحت نشسته بودیم.آقای مرزبان گفت:اه بچه ها روز آخریو خراب نکنید دیگه.هممون 4 چشم شدیم.من با صدام که میلرزید پرسیدم چرا آقای مرزبان؟گفت تقصیر آقای هوشیار شد.هممون با هم گفتیم چرا؟گفت آخه گیر داد بهم گفت باید شیشه ماشینتو عوض کن چون دودیه!!!!!!!بهم گفت آستین کوتاه نپوشم.منم به خاطر دخالتی که کرد نمیام.هممون باهم یهو اشکمون ریخت پایین.آخه تو همین چندروز خیلی بهش وابسته شده بودیم.دلمون میخواست هوشیارو خفه کنیم.با یه خنده زورکی گفت:چی شد یهو؟اینارو باش.پس فردا جامعه رو میدن دست شماها.میشین مادرن آینده!همه ساکت بودن.بغض گرفته بود گلومو.وقتی خواستم پیاده شم زبونم نمیچرخید بگم خدافظ.مرزبان با یه لبخند تلخ گفت:خوبی بدی دیدین حلال کنین.گفتم من نه خوبی دیدم نه بدی(شوخ طبعیم حتی اینجاهم ولم نمیکنه)خندید و گفت:خیلی شیطونی میدونستی؟تو این مدت با حرفایی که میزدین با دوستات فهمیدم.یه لبخند زدم و گفتم شوخی کردم آقای مرزبان.فهمید نمیتونم بگم خدافظ.بعد گفت:خدافظی نمیکنی؟گفتم خدافظ ولی بعدش بلافاصله بغضم ترکید.تو این چند روز مثل داداشم شده بود.بهم گفت:دیوونه گریه نکن دیگه.با یه لبخند ساختگی گفتم باشه.از کوچه رفت بیرون و واسم یه بوق زد.بغض داشت خفم میکرد.اومدم تو اتاقم و زار زار و مثل همیشه بیصدا گریه کردم.وای چه روز گندی.دلم میخواد داد بزنم:چرا خدا؟آخه چرا اینطوریه؟چرا مملکت ما اینطوریه؟چراهمش محدودیت؟تو این شرایط حق نداریم عقده ای شیم؟
گریه می کنم به یاد روزهای خوبی که ندیدم
گریه می کنم به یاد رویاهایی که در سر داشتم
گریه می کنم چون تنها تر از من کسی نیست
گریه می کنم چون هیچ کسی همدم من نیست
گریه می کنم....
گریه می کنم چون هیچ آغوش گرمی پناه من نیست
گریه می کنم چون خوشحالم خدا وجود داره
گریه می کنم شاید خدا دلش به حالم سوخت
گریه می کنم چون گریه شده همدم و تنها دوستم
گریه می کنم شاید روزی دستی اشکانم را پاک کرد
اشک تنها دوست تنهایی های من
ببار.....!!!!!!!
شب تاریکی است!
طولانی است!
نگرانم!
ستاره ها چشمک می زنن!
شب سرد با چشمک ستاره گرم شده
دلم می خواست ستاره بودم!
با یک چشمک شب رو زیبا می کردم!
خواب از سرم پریده!
گرمی ستاره ها بیشتر از گرمی...
دوستان حس می کنم.
ستاره ها تمام شب منو می بینن
دوستان منو نمی بینن
منو به یاد ندارن
شب ها رو دوست دارم!
تنهایی شب ها قشنگه!
چون حسم میگه ستاره ها کنارم هستن!
چشمک می زنن و گرما بخشن!
اما الان منتظر یک چیزم!.......
خدا..... خداااااا
خدا تو هم چشمک بزن!
حالم خراب....اشک هام دونه دونه!!!
کسی چه میدونه؟؟؟؟
مثل ابر پاییزی تیره شدم
گریه می کنم
می دونم یک قطره اش برای کسی ارزش نداره
می دونم خدا یک کلمه گذاشته برای من
اونم کلمه ای نیست جز
تنــــــــــــــــها
میگن تا خدا رو داری غمی نیست
کی تحمل منو داره با اشکام کنار بیاد
پس کی اشکای منو پاک کنه
کی دست منو بگیره
کی با آغوش گرمش منو آروم کنه
کی با محبتش منو شاد کنه
کی می تونه محبت تمام سال هامو جبران کنه
می خوام بدونم خدا چه جوابی برای اینا داره
می خوام بدونم!
چه گناهی کردم کردم که سرنوشتم اینه
خدا گناهمو ببخش و بهم زندگی بده
خدا این کارو با من نکن تحملم کمتر از اینه
همینم به خاطر تو ای خدا تحمل کردم
حالم خراب....اشک هام دونه دونه!!!!!
کسی چه میدونه؟؟؟؟؟
تنهام ...چون نفهمیدم دوست داشتن چیه
ته دریا غرق شدم کسی نبود نجاتم بده
افسوس....
دلم شکست از این دنیا
دوست دارم بروم و دیگر نباشم
افسوس که زندگی اجبارست
جز گریه پناهی ندارم
اشکاهم رو نگه نمی دارم چون ته خطم
دیگر چیزی برایم باقی نمونده جز اشک
شب های سرد و تاریک
در فکر روزهای گذشتم
در حسرت عشق بین دیگرانم!!!
طعم دوست داشتن رو نچشیدم
هنوز در حسرتم
هنوز............................!
هنوز!!!!
اینجا یکی توی سرما تنها مونده
اونجا دست های گرم، سرما رو از بین بردن
اینجا یکی دلش پر از بهونه است
اونجا همه بهونه ها جواب پیدا کردن
اینجا یکی دلش ابری شده
اونجا خورشید و ماه همیشه می درخشن
اینجا یکی اشکاش دونه دونه می باره
اونجا کنار خنده ها وقت برای اشک ریختن نیست
این جا یکی دلش شکسته
اونجا دل های شکسته ترمیم شدن
اینجا یکی ، سکوت کرده و از درون فریاد
اونجا سکوت و فریاد هر دو در هم امیختند
اینجا.....! اونجا....!
خدا نه اینجا و نه اونجا
حداقل بذار وسط باشم
حالم خیلی بده....نمی تونم انکارش کنم
واقعا حالم بده
حالم بده در حد مرگ
اطرافیانم شاید بگن چیزی کم ندارم
شاید نفهمن که چه حالی دارم
خودمم نمی دونم....
کارم از حرف گذشته
نمی تونم از آهنگ های غمگین بگذرم
نمی تونم بذارم اشکام با آهنگ نباره
اما کسی اینا رو نمی بینه
کلافه ام از این که نمی خوام احساسمو بفهمن
کلافه تر از این که ادعا می کنن چیزی کم ندارم
از این که فکر می کنن آرامش دارم
پس این اشکا و گوشه نشینی ها چیه که فقط خودم می بینمشون
تو رو خدا یکی بیاد بگه مشکل چیه
تحملم تموم شد...............................
!!!!!!!!
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووف.هنگ کردم بابا.چه خبره!
این همه امتحااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان!
هر زنگ یه امتحااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان
امروز که برم مدرسه باید سه تاشعر از این درازا حفظ باشم.+امتحان ادبیاااااااااااااااااااااااات از سه فصل!
+امتحاان زبااااااااااااااااان که اون آسونتر از همشه+امتحان تست ریاضی
انقدر درس خوندم اینطوری شدم:
دعا کنین از پسش بربیام و در این جنگ نابرابر پیروووووووووووز شم
میخوام آهنگ گوش کنم، به خودم برسم ،
بیام تو وبلاگم،برم موتور سواری
،تاب بازی!!!
تابستون کجایی که یادت بخییییییییییییر
دوستون دارم آجیا و داداشیا
....♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
.......................................♥
.....................................♥
...................................♥
.................................♥
..............................♥
............................♥
.........................♥
......................♥
..................♥
.............♥
.........♥
......♥
....♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
..........................♥
...............................♥
.................................♥
.................................♥
..............................♥
.........................♥
..................♥
.............♥
.....♥
...♥
بالاخره بعد از دوهفته بی سرویسی و با اتوبوس رفتن و کلی متلک خوردن تو اتوبوس یه سرویس درست حسابی گیرمون اومد.ما قبلش یه مینی بوس سرویسمون بود که کلی تو اون مینی بوس با بچه ها اذیت میکردیم.یه پیرمرد مهربونم رانندمون بود.بهش میگفتیم بابابزرگ!باورتون نمیشه انقدر خوش میگذشت که به امید سرویس میرفتیم مدرسه.همه بچه ها باهم پایه بودیم و صمیمی.آأم فروش توجمعمون نبود.گوشی میبردیم.ام پی تیری.دست میزدیم جیغ میزدیم خلاصه یه پا اتوبوس وحشت بود!!!!هممون پولامونو میذاشتیم رو هم و میرفتیم تو سوپری و کلی تنقلک و این چیزا میخریدیم و میخوردیم.
بعضی وقتا هم ابمیوه هامونو که نمیتونستیم بخوریم از اون بالا پرت میکردیم رو سر این پسر جقله ها که کلی وقتشونو گذاشته بودن واسه موهاشون که سیخ وایسه!بیچاره ها!چه حالی میشدن تو اون لحظه ها!!!!!!ولی بابابزرگ مریض شد.دیگه نیومد.ماهم دوهفته ناامیدانه میرفتیم مدرسه و برمیگشتیم!با اتوبوس!تو اون شلوغی!میون اون زنایی که همش میگفتن دخترا ساکت باشین.هییییییییییییس.الله اکبر!خلاصه اوضاع ناامید کننده ای بود.تا دیروز بعد از ظهر!
گفتن واستون سواری گرفتیم.ولی ظرفیت سواریا 5 فر بیشتر نیست.غصمون گرفت.اخه ما 15 نفر بودیم!به هم عادت کرده بودیم.باید جدا میشدیم.حتی اگه کل سومیا میخواستیم بریم تو یه ماشین نمیشد!چون 8 نفرمون سومی بودیم.یه سمند بود که رانندش زن بود.یه پراید که رانندش یه پییمرد که از قیافش معلوم بود از اون عنقاااااااااااااااست!
اولیا وچند نفر از دومیا رفتن سوار سمند!5 نفر از سومیا هم رفتن تو پراید.من موندم و دوتا سومی دیگه و یه دومی و یه اولی.گریمون گرفته بود.ما دوسال تموم هممون با هم بودیم.شانسمون ماشین ما نیومده بود.مسئول سرویسا واسمون تاکسی گرفت که بریم خونه و گفت فردا آدرساتونو میدم به راننده که بیاد دنبالتون.صبح شد.رفتم دم در منتظر سرویس.یه 10 دقیقه وایسادم که بیاد.یهو دیدم از ته کوچه یه L90 مشکی براق با شیشه های دودی داره میاد.دیدم اومد جلو خونمون وایساد.تعجب کردم.دوستم فائزه شیشه رو داد پایین و باخنده گفت نیلو بیا بالا نترس لولوخور خوره نیست!رفتم سوار شدم.عقب جا نبود.به راننده نگاه نکرده بودم قبلش.با بی میلی سوار شدم و وقتی رومو برگردونم که سلام کنم خشکم زد.واااااااااای خدایا درست میدیدم؟یه پسرجوووووووووووووون!سرویس مدرسه دخترونه یه پسر جوون!سلام تو دهنم خشک شد!مات نگاش میکردم.اونم که فهمید چم شده گفت مرزبان هستم.از این به بعد من راننده سرویستونم.یادم اومد سلام کنم.گفتم سلام!یه نیشخند زد!دلم میخواست سرشو بشکنم!!!شیشه رو دادم پایین که هوای آزاد بهم بخوره.بوی عطرش داشت خفم میکرد.یهو پسر همسایمون اومد و با تعجب نگام کرد.اخه نه ماشینش به سرویس میخورد نه خودش.بهش میخورد...آب شدم از خجالت!حرکت کردیم.اهنگ گذاشت و صداشو زیاد کرد.بچه ها از پشت نیشگونم میگرفتن و میگفتن بگو خاموش کنه.اونا هم با اینکه شیطونن یه کم انگاری فهمیده بودن چه خبره!صدام یه کم میلرزید.گفتم بخشید آقای مرزبان میشه خاموش کنین؟گفت از این آهنگ خوشتون نمیاد؟گفتم نه در این شرایط!!!یه کاغذ دراورد و داد به منسفید بود.گفتم چیکارش کنم؟گفت اسم بچه ها و آدرساشونو بنویسین روکاغذ.فکر میکنم خطتون خوب باشه!داشتم از عصبانیت منفجر میشدم.ماشین تو حرکت بود و دست منم میلرزید.خدا میدونه چطوری نوشتم!اسمای کوچیک بچه هارو ننوشتم.برگرو گرفتم سمتش و گفتم بفرمایید خدمت شما!دوباره یه نیشخند زد و یه نگاه به برگه انداخت.فهمید که اسم کوچیکمونو ننوشتم.خندشو فرو داد.یکی از بچه ها گفت:ببخشید آقای مرزبان سوپری نگه میدارین؟گفت ما نمیذاریم به شما بد بگذره !!و یه جا نگه داشت.سنگینی نگاهش اذیتم میرد.بعد پرسید خب دخملا من چی صداتون کنم؟یکی از بچه ها گفت فامیلیمون!گفت اینطوری که خیلی رسمیه!منم که به زور تا اونموقع خودمو نگه داشته بودم گفتم شما اصلا صدامون نکنین بهتره!یخ کرد.گفت:مودبانه تیکه گنده میپرونینا!هیچی بهش نگفتم و بیرونو نگاه کردم.بچه ها از پشت بهم سیخونک میزدن.تو حرکت بودیم که یهو دیدم یه چیزی پرت شد جلو و افتاد رو پام.نگاش کردم دیدم سووووووووووووووووووووووسکه!!!!منم از سوسک وحشتناک میترسم.جیغ زدم.خیلی ترسیدم.نزدیک بود گریم بگیره.سوسکه مصنوعی بود ولی خیلی واقعی به نظر میرسید.بچه ها زدن زیر خنده.راننده هم باهاشون زد زیر خنده.دلم میخواست بچه هارو بکشم!!!!رانننده رو هم بکشمش و بعد تیکه پاره کنم.با خنده گفت:میترسی؟منم سوسکو برداشتم و پرت کردم عقب که صاف خورد تو دماغ یکی از بچه ها!این دفعه خودمم خندم گرفت!وقتی رسیدیم مدرسه همه بچه ها چپ چپ نگامون میکردن.وقتی پیاده شدیم همه یه جوری نگاه میکردن.همه بچه ها گفتن مرسی،خدافظ و از این چیزا ولی من هیچی نگفتم.درو بستم و پیاده شدم.تعطیل که شدیم رفتم عقب نشستم.یه اولیو فرستادیم جلو.تو راه یه پرایده ازمون سبقت گرفت.مرزبان هم که میخواست جلو ما جنتل من بازی دربیاره گفت واست دارم پرایده.سرعتشو زیاد کرد.یکی از بچه ها گفت آقای مرزبان نمیخواد از اینکارا کنین.گفت باشه و تا آخر راه حرف نزد و به حرفای بچه ها گوش میکرد و هر از گاهی هم میخندید!خلاصه این بود داستان سرویس ما!خدا به خیر کنه تا آخر سال همین رانندمونه.بابابزرگ دلم واست تنگ شدههههههههههههههههههه!واسه خودت و مینی بوست و شیطونیای خودمون!
بعد بيست و پنج سال فهميدم
آن روز كه يه دسته گل گرفتم تا برم از عشقم خواستگاري كنم ، پشت در اتاق كارش كه رسيدم توقف كردم و به صداي او و مرد غريبه اي كه بحث مي كردند گوش سپاردم . مي شنيدم كه مرد مي گفت :
ـ من رو شريك دروغ گويي هايت نكن . من از چيزهايي كه مي ترسي نمي ترسم . چيزهايي كه مي گي آن چنان مهم نيست . براي من كه كاملاً بي ارزشه . بگذار بفهمد . بگذار هرچه كه اين بين هست او هم بفهمد من كه از چيزي نمي ترسم . مسائل ما ....
آن روز ديگر تحمل شنيدن بقيه حرف هايشان را نداشتم . آنقدر حالم بد شده بود كه دسته گل را جلوي در انداختم و از آنجا بيرون زدم . ساعت ها سر گرداني و فكر و 25 سال عذاب اينكه شكست خورده ام را به دوش كشيدم ولي حالا بعد بيست و پنج سال فهميدم آن مرد برادر عشقم بود و كل بحث آنها سر خانواده شان بود . تنها گناه عشق من اين بود كه خانواده و مشكلاتشان را از من پنهان مي كرد ، آن وقت من فكر كرده بودم كه بازيچه اش شده ام و پاي كس ديگري در ميان است و تنهايش گذاشتم . 25 سال تنهايش گذاشتم .
اما الان در كنارشم هر روز بهش سر مي زنم . ولي افسوس كه چه دير برگشتم . هر روز سنگ قبرش را مي شويم و تك شاخه گلي به نيت تنها قلب پاك روي زمين روي سنگ مي گذارم و مي روم ، مي روم كه دوباره فردا بهش با كوله باري از پشيماني باز گردم ...
♥زنده باد رفیقی که کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره
♥زنده باد مداد پاک کن که خودشو به خاطر اشتباه دیگران کوچیک میکنه
♥زنده باد دلی که هزاربار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست
♥زنده باد اونایی که تو اوج سختیا به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن
♥زنده باد اونایی که دوست دارم رو درک میکنن و اونو رو حساب کمبودهات نمیذارن
♥زنده باد اونی که باخت تا رفیقش برنده شه
♥زنده باد کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست
♥زنده باد مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد،اولین کسی که از اون غذا دوست نداره خودشه
♥زنده باد اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه
♥زنده باد سیم خاردار که پشت و رو نداره
♥زنده باد اونی که بیکسه ولی ناکس نیست
♥زنده باد اونی که وقتی بردم گفت:اون دوست منه و وقتی باختم گفت:من دوستتم
سلاااااااااااااااااااااااااام
من برگشتم دوباره.واقعاااااا ممنووووووووووووووووووووووووووووووون آجیا و داداشای گلم!
امیدوارم کردین به زندگی
ایول بابا تو این یه ماهی که نبودم 50 تا کامنت.مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
فکر میکردم اگه آپ نکنم یه دونه نظرم کسی نیذاره.ایییییییییییول !
اونایی که ادرس وبشونو دادن حتما حتما سر میزنم.راستش تو این مدت تحریم نت بودم!
اون پست قبلیم با گوشیم اومدم نت کلیییییییی چیز نوشتم ولی یهو شارزم وسط کار تموم شد و این بود که فقط عنوانش اومد!
راستی یه چیزی خیلی اذیتم میکنه.
چرا داداشای محترمم فکر میکنن من دوست پسر میخوام؟؟؟؟؟؟شماره بارون کردن.یعنی اینه فرهنگ ملت ما که تا بفهمن یکی تنهاست بخوان باهاش دوست شن؟!!!من تنهاییمو دوست دارم و منظورم از تنهایی اصلا اون چیزی نیست که خیلیا فکر میکنن!
من رو همه کسایی که به وبم سرمیزنن حساب خواهر و برادری میکنم.
همتونو (به چشم خواهر برادری)دوست دارم خیلیییییییییییییییییییییی زیاد!